اسماعیل طوریکه میخواست شهید شد/روایت محاصره بچههای صابرین
تاریخ انتشار: ۱۶ آبان ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۶۱۵۶۰۴
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه _ زهرا زمانی: سید اسماعیل سیرت نیا متولد بیست و سوم تیر ۱۳۵۷ اصالتاً اهل شهر رشت و ساکن تهران بود. او از نیروهای سپاه حضرت محمد رسول الله(ص) بود که سال ۱۳۹۴ با اصرار زیاد به فرمانده خود به سوریه رفت و تقریباً بعد از یک ماه حضور در سوریه ۱۶ آبان با اصابت تیردوشکا به ناحیه پهلو در سن ۳۷ سالگی به شهادت رسید.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
شهید سیرت نیا در قسمتی از وصیت نامه خود در اعزام به سوریه اینطور نوشت: «حال در پوست خود نمیگنجم که ملقب به اسم زیبای مدافع حرم اهل بیت(ع) و حرم عمه سادات حضرت زینب کبری (س) شدهام. لقبی که ابتدا فقط زیبنده جناب حضرت عباس ابن علی و پسر رشید حضرت فاطمه ام البنین است.»
امروز ۱۶ آبان در سالروز شهادت اینشهید، روایتهایی را از آنچه دوستانش از حضورش در جبهه سوریه تعریف کردهاند، مرور میکنیم:
* فرمانده حضرت زهراست...
شب تاسوعاست. بچهها توی مسجد خانات در حال سینه زنی هستند. شهید سید اسماعیل سیرت نیا مداحی میکند. اینجا هم به رسم پادگان بحوس دستههای عزاداری هر گردان، مقر به مقر میچرخند! امشب نوبت به سید مصطفی صدرزاده رسیده با نیروهایش. بچههای فاطمیون به فرماندهی سید مصطفی وارد مسجد خانات میشوند. سید بعد از سینه زنی، میکروفون را میگیرد و خواب یکی از نیروهایش را برای همه تعریف میکند: برادرها! امشب برای من تعریف کردند که خانم حضرت زهرا نوید دادند که غصه نخورید! فرماندهی این لشکر به دست من است. از من مدد بخواهید. صدای گریه بچهها تمام مسجد را پر میکند. صدای یا زهرا کل فضای مسجد را میگیرد. همه بچهها از ارادات سید اسماعیل به حضرت زهرا با خبر هستند، چه آن وقت که روی هر گلوله با ماژیک مینوشت یا زهرا و چه از سربندهایش… حالا با این حرف سید مصطفی صدرزاده، سید اسماعیل یک دم نوحه میگیرد و بچهها دوباره همراهی میکنند.....
* روبروی ضریح
نیروها ده پانزده روزی میشود وارد سوریه شدهاند. از آنروز اینچندمینبار است که سید اسماعیل مداحی میکند. از همان روزی که وارد زینبیه شدند و سید درست روبروی حرم، یک گوشه ایستاد و دستهایش را روبروی ضریح گرفته و شروع کرد به زمزمه کردن: «بیبیجان چه به سرت آمد؟ بیبیجان چه شد؟» زمزمه میکرد و آرام آرام صدایش میرفت بالاتر تا جایی که همه دور سید جمع شدند... او دم گرفته بود و بچهها هم گریه میکردند… سید گریه میکرد. میگفت بیبی ما آمدیم. خیالت راحت. بعد هم ذکر مصیبت میخواند از روزهای اسارت حضرت زینب در دمشق...
* حسینیه در پادگان سوریه
محرم نزدیک است. پادگان نظامی سوریه محل استقرار همه نیروهای ایرانی است. سید اسماعیل، احمد اسماعیلی (شهید) مهران عزیزانی (شهید) و چند نفر از بچهها در یک گوشه پادگان شروع به ساختن حسینیه کردند. بچه شیعه همین است، انگار که پایش به هر جا برسد، اول باید بساط روضه اش را جور کند…حالا چه وسط تهران، چه وسط مرکز نظامی سوریه… هر کدام از بچهها یک گوشه کار را گرفته بودند. یکی جارو میزد. یک تور استتار پهن کرده بودند. بعد خیمه درست کرده بودند… بعد سید اسماعیل یک «یاحسین» نوشته بود و با جعبه مهمات منبر درست کرده. این پرچم یا حسین را هم زده بود توی حسینیه. بچهها توی خاطراتشان میگویند هنوز این پرچم توی اینحسینیه است. از شب اول محرم روضه و مداحی برپا بود. گردان هر شهر با مداحی و روضه خوانی وارد سوله گردان دیگری میشود و از در دیگر با دم سینه زنی خارج میشد.
* صبح تاسوعا
امروز دقیقاً صبح تاسوعاست. قرار این است که بچههای صابرین بهعنوان خطشکن عمل کنند و ما هم بعد از آنها وارد عمل بشویم. سه چهارکیلومتر عقب تر منتظر هستیم… خبرهای خوبی نمیرسد، شهر الحمره در حال سقوط است. هیچجنبدهای نمیتواند وارد شهر بشود. مسلحین و داعش با تاو و کرنتهای امریکایی هر ماشینی را که به شهر وارد بشود، میزنند. بچههای صابرین در وضعیت خوبی نیستند. سید اسماعیل بیتابی میکند که وارد شهر شود. حاج حسین اسدللهی (شهید) به هیچکدام از بچهها اجازه ورود به شهر را نمیدهد. آنروز برای همه بچهها روز سختی بود. بچههای صابرین تو محاصره و درگیری عجیبی بودند. بچهها مدام میرفتند و میآمدند بلکه حاج حسین اجازه ورود به شهر بدهد که یک مرتبه با صدای بی سیم همه از جا پریدند: تو رو به حضرت زهرا بیاین کمک ما! همین کلمه برای سید اسماعیل کافی بود. سریع پرید پشت تویوتا. استارت زد و گفت «من دارم میرم!» احمد اسماعیلی (شهید) هم نشست کنارش. از آن طرف هم میرسیار (شهید) گفت «من دارم میرم. می زنن که بزنن! جهنم که دارن میزنن! بچهها تو محاصره موندن....»
* شبی که اسماعیل شهید شد...
شبی که سید شهید شد، من، احمد و سید روی پشتبام نشسته بودیم. سید اسماعیل گفت: بچهها من نیت کردهام که اگر شهید بشوم، ۵ زیارت حضرت زهرا بخوانم. احمد گفت: «آخه خُله! دیوونه! تو شهید بشی! چجوری می خوای زیارت رو بخونی!» گفت: «آره!» سید نگاهی به من گرد و من گفتم: «سید من به زور احمد نمازم رو می خونم! روی من حساب نکن!» احمد گفت «من میخونم! اما واسم تلافی کن!» سید گفت: «احمد تو بخون! من برات تلافی میکنم!» آن شب حرفهای عجیبی بین سید و احمد رد و بدل شد. دو روز بعد از شهادت سیداسماعیل، احمد به قولش وفا کرد و زیارتها را به نیابت از سید خواند.
سید دراز بکش، میزنن! سر فرمانده هنوز نچرخیده که یک تیر پهلوی سید را میشکافد. سید اسماعیل روی زمین میافتد، بچهها اول فکر میکنند که سید سر شوخی برداشته، همه سر به سرش میگذارند که بابا بلند شو، گفتیم دراز بکش اما نه این طور! فرمانده نزدیک سید میشود، دستش را که به سید میزند، میبیند دستش خونی شده، صدایی از سید بلند نمیشود جز زمزمه و ذکرنیروهای نجبای عراق به فرماندهی محمدحسین خانی قرار بود از زیر باغ زیتون عملیاتی انجام بدهند. قرار بود از نیروهای لشکر ۲۷ عبور کنند و مثلثی را دور بزنند تا آنجا را بگیرند. اذان صبح بود که صدای درگیری زیاد شده بود. بچهها هنوز به مثلثی نرسیده بودند که داعش همه نیروهای نجبا را زمین گیر کرد. هوا تقریباً روشن شده بود که داعش یک گلوله مستقیم به پیشانی محمد حسین خانی زد و شهیدش کرد.
هدایت عملیات تقریباً به دست بچههای لشگر ۲۷ میافتد. هشت نه نفر از بچهها به سمت نیروهای نجبا حرکت کردند. تعداد مجروحین خیلی زیاد بود. قرار این شد که بچهها پشت سنگ چین مستقر شوند. سرگروه این هشت نه نفر به همه تاکید کرد که کسی سرش را بالای سنگ چین نمیآورد و فقط اسلحه را روی سنگ چین بگذارید و شلیک کنید تا دشمن عقب بکشد. سید اسماعیل هم همین جا خودش را به بچهها میرساند. یک دستش بیسیم و یک دستش هم خمپاره شصت است. فرمانده نگاهی به سید کرد وگفت: «سید بزن!» آتش داعش کمتر شد. بچهها توانسند مجروحین و شهدا را از منطقه عقب بکشند. ساعت ۸ صبح شده است و نزدیک ۱۵۰ نفر از مجروحین به عقب کشیده شدند. آتش گلولهها حسابی داعش را مجبور به عقب نشینی کرده است. سید دوباره میرود و از توی ماشین سهچهارتا گلوله میآورد، این آتش خمپاره سدی میشود جلوی دشمن.
توی همین آتش ریختنها، فرمانده برمیگردد به سید نگاهی میکند و میگوید: سید دراز بکش، میزنن! سر فرمانده هنوز نچرخیده که یک تیر پهلوی سید را میشکافد. سید اسماعیل روی زمین میافتد، بچهها اول فکر میکنند که سید سر شوخی برداشته، همه سر به سرش میگذارند که بابا بلند شو، گفتیم دراز بکش اما نه این طور! فرمانده نزدیک سید میشود، دستش را که به سید میزند، میبیند دستش خونی شده، صدایی از سید بلند نمیشود جز زمزمه و ذکر. فرمانده بچهها را صدا میکند. دو نفر از بچهها میخواهند سید را بلند کنند و به عقب ببرند. اما امکان ندارد. پهلوی سید شکافته شده و با هر تکانی رودههای سید بیرون میریزد. بچهها دوباره سید را سرجایش میگذارند. زمزمههای سید دیگر بی رمق شده است. تیر دوشکا شکاف عمیقی ایجاد کرده و کاری نمیشود کرد. سید شهید میشود.
کد خبر 5340131منبع: مهر
کلیدواژه: سوریه مدافعین حرم قاسم سلیمانی بحران سوریه شهدای مدافع حرم لشگر 27 محمدرسول الله مدافعان حرم حضرت زینب معرفی کتاب طرح ملی گفتمان نخبگان علوم انسانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی علوم انسانی تجدید چاپ دزدی دریایی آمریکا فلسفه ادبیات داستانی انتشارات سوره مهر تازه های نشر یاسر احمدوند دفاع مقدس جنگ تحمیلی محمد مهدی اسماعیلی انتشارات سروش سید اسماعیل حضرت زهرا بچه ها بچه ها تو
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۶۱۵۶۰۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
رکوردار بالاترین پرواز با بالگرد در جهان به روایت آسمان غرب
هشتم اردیبهشت، سالروز شهادت قهرمانی است که رکوردار بالاترین پرواز با بالگرد در جهان است و محمد عسگری در فیلم سینمایی« آسمان غرب» که این روزها روی پرده سینما در حال اکران بوده، به روایت مقطع کوتاهی از زندگی او میپردازد؛ این کارگردان در گفتوگو با ایمنا از عشق به وطن شهید علیاکبر شیرودی میگوید.
به گزارش خبرگزاری ایمنا از مازندران، این برای چندمین بار است که دیالوگهای طلایی میلاد کیمرام در نقش شهید شیرودی، تماشاگران را سر وجد آورده است «چه جوری وایسم و ببینم، خاکم رو دارند میگیرند، زن و بچه مردم رو میکشند، به ناموسمون دارند، تجاوز میکنند، نمی تونم، الان باید وایسیم و دفاع کنیم.»
جادوی سینما در روایت قهرمانان این بار هم مؤثر افتاده است و همه مجذوب فیلمی شدهاند که به بازخوانی تحولات روزهای ابتدایی آغاز جنگ تحمیلی و نقش آفرینی خلبانان هوانیروز در دفاع از میهن تمرکز دارد.
در دو سه روز ابتدایی پس از حمله نیروهای بعث عراق به خاک ایران، علیاکبر شیرودی به همراه جمع اندکی از همراهانش در نیروی هوایی تن به دستورات بالا نمیدهد و ترجیح میدهد نسبت به آن تمرد کنند! همین تمرد از یک دستور نظامی اما تأثیری شگرف بر ادامه تحولات جنگ میگذارد.
«آسمان غرب» تلاش کرده است تا این چند روز ملتهب را به تصویر در آورد و روایتی از قهرمانی را به تصویر بکشد که جانش را در راه وطن و مردمش فدا کرد و امروز کلمه شهید کنار اسمش نصب شده است.
محمد عسگری، کارگردان این فیلم به دنبال روایت بزرگمردی است که ستاره درخشان جنگهای کردستان نام گرفته بود و به گفته شهید «ولی الله فلاحی» رئیس وقت ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی: «ناجی غرب و فاتح گردنهها و ارتفاعات آریا، بازی دراز، میمک، دشت ذهاب و پادگان ابوذر بود. او غیرممکنها را ممکن ساخت».
شهید شیرودی همچون آهنربایی است که آدمها را به خود جذب میکندعسگری در گفتوگو با خبرنگار ایمنا از مازندران درباره انتخاب موضوع فیلمنامهاش که درباره یک مقطع کوتاه از زندگی شهید شیرودی است، میگوید: در یک بخش به لحاظ فنی برای هر کارگردانی جذاب است که در آسمان کارگردانی کند، حالا به واسطه هر چیزی که ممکن است یک هواپیما یا یک بالگرد باشد اما در بخش شخصیت، شیرودی یک شخصیت آهنربا گونهای است که آدم را جذب خودش میکند.
وی میافزاید: بهویژه در این دوره زمانه ما، اینکه یک نفری بهخاطر غیرتی که به وطنش، خاکش، مردمش، ناموسش، خانوادهاش و نظامش و هر آنچه فکر میکنید دارد، در یک موضوعاتی گنجانده میشود که یک آدمی دادخواه و عدالتخواه باشد تا پشت مردمش باشد و این روحیه برای من روحیه جذابی است؛ اینکه وجوه اصلی یک قهرمان را در خود دارد.
کارگردان آسمان غرب با بیان اینکه این دلایل موجب انتخاب این شخصیت شد، ادامه میدهد: زمانی که دیدم سوژه مناسبی است، آن را انتخاب کردم، ضمن اینکه برهه زمانی را که به آن در فیلمنامه پرداختم، به مانند خورشیدی دیدم که به واسطه عمل آنها میدرخشید اما گذر زمان روی آن سایه انداخته بود.
عسگری اضافه میکند: رخداد دراماتیک و حماسه گونهای که در روزهای ابتدای جنگ انجام میدهند و ارتش سازمان درستی نداشت و سپاه تازه داشت، شکل و قوت میگرفت و این ماجرا باعث میشود تا شرایط ویژهای پیدا کند و اینها باعث میشود تا مرا بتواند برای ساخت موضوعی جذب کند که انجام هم شد.
آسمان غرب، نمونهای از تمام آسمان ایران استکارگردان نامی چهلودومین جشنواره فیلم فجر با اشاره به شناختش از شهید شیرودی قبل از آغاز ساخت فیلم میگوید: اطلاعاتم در این مورد شهید، اطلاعات محدودی بود که دیگران هم دارند، اما آنچه در ساخت این فیلم کمک کرد، گفتوگوهای میدانی با همرزمان شهید بود، ضمن اینکه مطالعات و اتفاقاتی که در آن برهه از زمان رخ داد، بخشی از ساخت فیلمنامه بوده است.
وی میافزاید: حضور میدانی در سرپل ذهاب، پادگان ابوذر و اتفاقات آنجا و همچنین گفتوگو با روستاییانی که در آن دوران از زمان و اینکه چرا آن کارها را در آنجا انجام داد، موجب شد تا فیلمنامه نوشته شود و به این شهید مجذوب شوم.
کارگردان اولین فیلم حوزه مقاومت به نام «اتاقک گلی» درباره انتخاب فیلم دومش به نام آسمان غرب میگوید: دلیل این نام به این خاطر بود که این موضوع در غرب کشور اتفاق افتاد و در آسمان، البته آسمان غرب نمونهای از تمام آسمان ایران است و معطوف به غرب کشور نیست، قطعاً در جنوب کشور هم همینطور بوده است، بههرحال ما قهرمانانی را داریم که به عنوان خلبان هستند و قهرمانی آنها در آسمان بوده است، حالا چه خلبان هواپیمای جنگی، بالگرد یا سایر که در روزهای جنگ مأموریتهای و پروازهای خاص و خطیر خودشان را داشتند.
عسگری با اشاره به استقبال مردم از اکران این فیلم روی پردههای سینما ادامه میدهد: یک اشتباهی در فیلمهای ما اتفاق افتاده است و آن این است که عنوانی روی فیلمی گذاشته میشود، مثلاً عنوان شیرودی یا قهرمان یک شخصیت کشوری یعنی زندگی آن، در صورتی که در این فیلم اینطور نیست، این فیلم رخدادی از روزهای نخست جنگ است که بر حسب اتفاق علیاکبر شیرودی قهرمان آن روزها بودند، بهخاطر همین برخی میآیند و میگویند که چرا معنویات شیرودی را نشان ندادید، در واقع اشتباه محض است که بخواهیم در ۱۰۰ دقیقه تمام آنچه را که شهید شیرودی بوده است، به نمایش درآوریم.
وی اضافه میکند: در این فیلم جنگندگی یا همان غیرت به وطن و جوهر انسانیت و اخلاق شهید شیرودی به نمایش در آمده است، شخصیتی که قهرمان ما در برههای از زمان بوده است و بزرگان از او به عنوان «مالک اشتر» زمانه اسم میبرند و آن بهخاطر سلحشوری و جنگندگی بوده است.
علاقه شهید شیرودی به حضرت امام راحلکارگردان آسمان غرب ادامه میدهد: نکته اول درباره روایت این فیلم بهخاطر سلحشوری، جنگندگی و قصه این سلحشوریها در آن دوره زمانه بوده است و نکته دیگر در مورد معنویات و خانواده شیرودی است که شما به عنوان یک فیلمنامهنویس به یک زاویهای نگاه میکنید و آن شخصیت و جوهره شیرودی محسوب میشود و آن ویژگی در جوان و نوجوان امروزی ملاک است و این قهرمان شجاع را دوست دارند و شما میخواهید آن را به جوان امروز نشان دهید، بنابراین باید به زبان روز به جوان امروز رساند.
وی تاکید میکند: هر چیزی باید زبان سینما باشد به عنوان مثال در این فیلم در یک جایی به امام و بنیانگذار جمهوری اسلامی شیرودی ایمان دارد و ابزار شیرودی و هر چیزی را که برجستگی شیرودی میبینید در بالگرد است؛ عکس امام را به آن میچسباند و به آن آهن بیخاصیت به لحاظ مفهومی جان میدهد و این همان زبان سینماست، که نوجوان و جوان سینما را دوست دارد.
عسگری با بیان اینکه با حضور در برخی از اکران فیلم در سینماها میبینیم که نوجوان و جوان با صوت و سرافرازی شیفته شیرودی میشوند و این نشانه خوب از نوع ارتباط جوان امروز با این قهرمانان است، میگوید: برخی فیلمها مثل موقعیت مهدی که خانواده فرمانده جنگ را مورد بررسی قرار میدهد و هدف آن مشخص است و هدف فیلم شیرودی مقاومت، ایستادگی شیرودی و همرزمانش در آن روزهای نخست جنگ است و این تفاوت بین ساخت فیلمهاست و مطمئناً در یک فیلم ۱۰۰ دقیقهای نمیتوان تمام وجوهات یک شخصیت مهم را مطرح کنید، شخصیتی که زمان خبر شهادتش به حضرت امام (ره) رسید، ایشان یک ربع به فکر رفتند و با اینکه درباره همه شهدا میگفتند خدا آنها را بیامرزد، اما درباره شهید شیرودی گفتند که او آمرزیده است، یا مقام معظم رهبری درباره این بزرگمرد فرمودند که شیرودی، اولین نظامی بود که به او اقتدا کردم.
کد خبر 748225